سخن از روزگاری میکنم که بزرگان موسیقی ایران همچون تجویدیها بودند و با عشق آمدند و کلنگ! «خانه» را زدند... یادی از سال 78 کنیم و باورهایی که بیشتر به آرزو شبیه بود و نگرانیها و دغدغههایی که میشود؟ یا نه؟ سالها گذشت و اندکاندک و تدریجاً این نهاد شکل گرفت و با همت دوستان و هنرمندان و اعضا، قدم به قدم این نوزاد به نوجوان و اکنون به جوانی تبدیل شده و امید که همگان همت کنند و دوستی، و میوههای شیرین این درخت را بچشند و به چنین همتی درود فرستند.
سخن از حال است، حال که گستردگی این نهاد و اهمیت آن بر همگان پوشیده نیست. هرکس به فراخور حال و هوای خود، اندیشه و جهانبینی و عادات و معرفت خود به آن میپردازد و یا به یاری آن میشتابد. کم و کاستهای گذشته و حال، توقعات هنرمندان، برخورد مسئولین مختلف، امکانات خانه، اهداف آن و دهها مسئله ریز و درشت هر نهادی چون «خانه» واقعیاتی است که نه میتوان بر آن چشم پوشید و نه میتوان انتظار فوقالعاده در حل سریع و کوتاه مدت آن داشت.
نگارنده این سطور سالها در سمت مشاور و معاون اجرایی این نهاد شاهد فراز و نشیبها، ناملایمات، شکستها و البته موفقیتها و تلاشها بوده و از معدود کسانی است که در تمامی اتفاقات و فعالیتهای آن بهویژه بین سالهای 85-80 حضور داشته است. آن چیزی که مسلم و قطعی است تجربه چنین نهاد مدنی در کشورمان آن هم در این ابعاد، اولین بوده و بدیهی است که بهراحتی و سهولت نتایج مورد نظر حاصل نخواهد شد.
ساختار نداشته و ننوشته و بهتدریج مدون شده این سازمان که به همت هنرمند گرامی کامبیز روشنروان به مسیر طبیعی و ضروری خویش هدایت شد، هنوز هم نیازمند بازنگری و اصلاح مداوم است تا متناسب با نیازها و واقعیات طایفه اهل هنر موسیقی به سرانجام نسبی برسد و بر هیچکس هم پوشیده نیست که راه نرفته و املاء نانوشته را ایرادی نیست و ضرورت چنین همتی و مقصدی دور، تحمل ناملایمات و سختیها و ابراز شوق و مهر و ایجاد انگیزه و همتی شایسته است که در بیابانگر به شوق... که به نقل از استاد داود گنجهای «خانه عشق است».
اکنون سخن با عزیزانی است که در جایگاه هنرمندان گرانقدر و ارزشمند این سرزمین و از روی «صدق و صفا» و صد البته بهحق و از روی دلسوزی و مهر و دغدغه خاطر ناشی از مشکلات این نهاد و بهویژه نگرانی از پارهای مصلحتاندیشیهای رایج در بین هنرمندان که چارهای جز صبر و تعامل و تدبیر ندارند، به انتقادات سخت و گزنده پرداخته و به شمشیر میزنند همه را؟!
که باز همگان دانیم که پارهای بدخلقیها، خودمحوریها و خودخواهیهای ناشی از عادات ما هیچ دلیلی بر غلط بودن اندیشههایمان در بهبود امور چنین نهادی نیست. دوران، دوران گفتوگو، حضور و هماندیشی است؛ حتی اگر حضورت را نخواهند و نامت را نخوانند! چارهای جز تعامل و شکیبایی و مهر نیست، که فرمود «ای زرد روی عاشق تو صبر کن وفا کن...»
خیل عظیم هنرمندان عضو خانه موسیقی... فارغ از برخی اختلاف نظرات و تفاوت سلیقهها و بدرفتاریها چشم به نتایج حاصله از مجموع فعالیتهای این نهاد دوختهاند که قرار هم نیست در هر نهادی ایرادات جلوه روشنتری از موفقیتها داشته باشد. انگیزهه ا و رفتار و ادبیات مورد استفاده ماست که افق دیدمان را تعیین و زمان دسترسی به اهداف یک نهاد صنفی- تخصصی را کند و یا تند میکند. زمان صرف شده بر حل اختلافات و رفع سوءتفاهمات به نوبه خود میتواند مصروف همدلی و پیشرفت امور گردد.
موسیقی ایرانی که بیواسطهترین و اثربخشترین عرصه فرهنگی ماست و بیشمارترین مخاطبین را در بین عام و خاص دارد، شایسته چنین الفاظی نیست، بهویژه از قلم و کلام هنرمندانی که هنرشان سالها سرمشق و چراغ راه دوستداران این هنر متعالی بوده و هست. استفاده از ادبیات فاخر، محکم و مستدل آن هم در محیطی مدنی-اجتماعی، حضوری خردمندانه همراه با صبر و شکیبایی و گفتوگویی متین هرچند که در کوتاه مدت نتیجهای قطعی را حاصل ننماید اما میوههای شیرینی دارد که همه دوستداران درخت پربار فرهنگ و هنر از آن بهرهمند خواهند شد و خلاف آن سرخوردگی و آزردگی است که:
به غمخوارگی جز سرانگشت من/نخارد کسی در جهان پشت من